قاب عکسم کجای دلت،خاک میخورد
من که عمری در تمنای تو بودم
دستهایت با دست او،عجب تاب میخورد
دلم پژمرده شد از این دوری اجباری
ظلم است که از عشقت،عسل ناب میخورد
اشکهایم سر راهت نشسته بودند،اما
نیلوفر همیشه آب از مرداب میخورد
تو اگر در عشق او غرق شده ای،باش
این دریایست که خود از سراب میخورد
تنهاترین تنها ...برچسب : نویسنده : hs1363o بازدید : 154