کبوتر شد رفت

ساخت وبلاگ
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

+ نوشته شده در  جمعه دوازدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 4 PM  توسط حسن  | 
تنهاترین تنها ...
ما را در سایت تنهاترین تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hs1363o بازدید : 186 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 17:31