ما خودمان بودیم و خودمان !
کسی را نداشتیم ...
ما تاوانِ غرورمان را پرداختیم
تاوانِ احساسی که ظالمانه
سرکوبش کردیم
بغض هایی که بلعیدیم
و حالِ بدی که انکار کردیم
ما رویِ پایِ خودمان ایستادیم و بدونِ هیچ منتی ، ادامه دادیم !
ما قوی بودیم ... خیلی قوی !
و سخت بود
در نهایتِ استیصال ، سکوت کردن
در نهایتِ بغض ، خندیدن
و در نهایتِ بی کسی ، محکم بودن ...
ما چاره ای نداشتیم
و گرنه این خود کفایی
به بی پناهی اش نمی ارزید !
ما در تنهاییِ مغرورانه ی خودمان
پیر شدیم و جان دادیم
از درون فرو ریختیم و ترک برداشتیم .
ما نمی خواستیم بپذیریم
که جای یک نفر در زندگیِ مان خالی بود ...
یکی که بغض هایمان را لبخند
اشک هایمان را پاک
و دلمان را گرم می کرد ...
یکی که پناهمان می شد
یکی که همه چیز را به او می سپردیم
ما به رویِ خودمان نیاوردیم
وگرنه از همان اولش
یک نفر را کم داشتیم ...
برچسب : نویسنده : hs1363o بازدید : 166